بررسي ابعاد مشارکت زنان در توسعه ي پايدار محله اي | ||
|
||
|
||
چکيده
امروزه صرفاً ابعاد مادي و اقتصادي توسعه مطرح نيست و توسعهيافتگي همهجانبه، توسعهي پايدار و انساني را نيز دربر ميگيرد. به همين دليل، يکي از موضوعات که در مباحث توسعه اهميت يافته موضوع «جنسيت» است و « زنان» نقش انکارناپذيري در فرايند توسعه عهدهدار شدهاند. در اين پژوهش با رويكرد كيفي به ارزشيابي فعاليتهاي دفاتر خدمات نوسازي تهران در خصوص مشاركت زنان در امر توسعه و رسيدن به توسعهي پايدار محلهاي پرداخته شده است. نمونهي مورد نظر نيز با استفاده از روش نمونهگيري هدفمند انتخاب شده است. ابتدا، با استفاده از مفاهيم برابري جنسيتي نظريه فمنيستي و همچنين انواع سرمايهي بورديو، مدل مطلوب توسعهي پايدار با مشاركت زنان ترسيم و سپس با مروري بر اسناد و گزارشهاي موجود و بررسي و تحليل فعاليتهاي انجام شده، به ارزيابي آنها بر اساس اهداف و سياستهاي اعلام شده پرداخته شده است. نتايج پژوهش نشان داد فعاليتهاي انجام شده در خصوص زمينهسازي و بسترسازي براي نوسازي، در محلهي مورد بررسي، نه تنها دقيق و عميق نبوده، كه به زنان بهعنوان يكي از اصليترين اقشار محله نيز بيتوجه بوده است. به همين دليل، زنان به اندازهي كافي از آموزشها و تواناييهاي لازم برخوردار نشدهاند و نتوانستهاند به مطالبات خود در مقابل فرآيندهاي موجود دست يابند و به عبارت گوياتر، روند توسعهي پايدار در محلات به تعادل مطلوب نرسيده است. در پايان نيز پيشنهاهايي براي رسيدن به حالت مطلوب ارائه شده است. واژگان کليدي: نوسازي بافت فرسوده، مشارکت زنان، توسعه پايدار محلهاي
|
بيان مسئله
طي دهه گذشته، توسعه و نوسازي در کشور ما به شيوههاي مختلف پيگيري و بررسي شده است. از طرف ديگر، در راستاي تغيير رويکرد جهان به توسعه در دهههاي اخير، انديشه و عمل توسعه با يک «چرخش فرهنگي»[1] همراه بوده است؛ چنانچه محوريت آن از حوزه اجتماعي به حوزه فرهنگي تغيير يافته و توسعه فرهنگي پيششرط نيل به ساير ابعاد توسعه شناخته شده است. بنابراين، امروزه صرفاً ابعاد مادي و اقتصادي توسعه مطرح نيست و توسعهيافتگي همهجانبه، توسعه پايدار و انساني را نيز در بر ميگيرد(حبيبپور گتابي،1390). به همين دليل يکي از موضوعات که در مباحث توسعه اهميت يافته موضوع «زن» و «جنسيت» است و زنان نقش انکارناپذيري در فرايند توسعه عهدهدار شدهاند. در واقع، اگر تعريفي صرفاً اقتصادي، کوتاهمدت و يکسونگر از توسعه داشته باشيم، شايد ارتباط قابلتوجهي با نگرش جنسيتي نداشته باشيم؛ اما در تعريفي جامع، فراگير و چندجانبه از توسعه، که صرفاً اهداف اقتصادي مدنظر نيست و توسعه همهجانبه يعني توسعه پايدار و انساني مورد توجه قرار ميگيرد، جايگاه تفکيکهاي مهم، از جمله تفکيک جنسيتي، بيشتر نمود پيدا ميکند(رضايي، 1388و پاسبان، 1388).
همراه با اين تحول، مفهوم جنسيت نيز بهعنوان يک متغير مهم اجتماعي و فرهنگي در کنار ساير متغيرها مانند نژاد، طبقه و قوميت، در قالب عباراتي همچون «جنسيت و توسعه»[2] يا «زنان و توسعه»[3] مطرح شده است. بر اين اساس، اين مبحث اشاره به ضرورت کاربست ديدگاههاي جنسيتي در تمامي هنجارها و معيارهاي اجتماعي، سياستهاي توسعه، تحقيق، برنامهريزي، حمايت، اجرا و نظارت دارد. چنانچه فاکتور جنسيت را نه تنها بهعنوان «درونداد»، که آنرا بايد بهعنوان مرکز ثقل پراکسيس توسعه نيزقلمداد کنيم(حافضيان، 1388)؛ اما مباحث بالا بيشتر صورت نظري توجه به پارامترهاي جنسيتي در فرايند توسعه ميباشد. گرچه پيشرفتهايي نيز در زمينه توسعه زنان حاصل شده، اما اين وضعيت همچنان مناسب نبوده و نيازمند تدبير و کاربست سياستهاي بهتري است(سالمي و همکاران،1390).
زنان ايراني در عمل بهدليل موقعيت ساختاري نابرابر، دچار حاشيهشدگي فرهنگي هستند و همانطور که گزارش توسعه انساني سازمان ملل در سال 2011 نشان ميدهد، ايران از نظر شاخص نابرابري جنسيتي در رتبه 92 از ميان 187 کشور جهان قرار دارد([4](hdr.undp.org؛ چرا که تبيينهاي فرهنگي موجود با ايجاد مرزبنديهاي جنسيتي، فضا را براي ورود زنان به عرصههاي اجتماعي و فرهنگي تنگ کرده و آنها را از رقابت با مردان باز ميدارد. بنابراين، برغم حضور برخي زنان در جامعه، محروميت و ستمگري همچنان بر آنها سايه افکنده و مشارکت آگاهانه آنان در زمينههاي تصميمگيري در سطوح ميانه و بالاي مديريت و تشکيل انجمنها براي زنان، حاشيهاي است (ابراهيمنژاد و همکاران، 2011: 2).
بر همين اساس، از آنجاييکه زنان بهعنوان نيمي از جمعيت کشور ميتوانند نقش مهمي در توسعه داشته باشند و مسائل جنسيتي، بخش زيادي از انديشه و عمل توسعه را تحتالشعاع قرار داده است(کريم حبيبپرو گتابي،1390) پژوهشگراني که فرصت تحقيق در اين باره را دارند بايد راههايي براي شناسايي ابعاد و خصوصيات اين موضوع بيابند تا از اين طريق برنامهريزان و مجريان توسعه به فهم و درکي روشمندتر از دينامسيم جنسيتي در چارچوب فرايندهاي توسعه اجتماعي دستيابند. با توجه به اين واقعيات، شناسايي ابعاد و خصوصيات مشارکت زنان در توسعه و نوسازي و آسيبشناسي آن امري ضروري و بايسته است.
ادبيات مفهومي پژوهش
امروزه رويکردهاي مختلفي در خصوص دستيابي به توسعه و نوسازي وجود داردکه هر پژوهشگري براي مطالعه اين پديده به ناچار بايد از ميان آنها دست به انتخاب بزند.در اين پژوهش نيزجهت سهولت انجام كار، از ترکيب مفاهيم تئوري فمينيسم و تئوري سرمايهي بورديو براي تحليل موضوع استفاده خواهيم كرد. در ادامه، پيش از ورود به مبحث اصلي، مروري کوتاه بر دو چارچوب مفهومي مورد نياز اين پژوهش خواهيم داشت:
برابري جنسيتي پيششرطي براي توسعهي پايدار
يکي از ديدگاههاي مهم و مطرح در برنامهريزي جنسيتي که بر اساس آن بتوان به بررسي توسعه فرهنگي زنان پرداخت، نظريهي فمينيستي است. بر اساس اين ديدگاه، علت عقبمانندگي زنان نابرابري است و برابري خود به توسعه ميانجامد. اين تئوري به مبارزه و مقابله با همگونسازيهاي رايج بين جنس و نقش ميپردازد، چرا که اين همگونسازيها ميدان رقابت را در عرصه عمومي براي زنان تنگتر ميکند(آبوت و والاس، 1380).
به عبارت گوياتر، تئوري فمينيستي معتقد است براي دستيابي به يک توسعه پايدار بايد انسانگرايي فارغ از جنسيت را جايگزين انسانگرايي حساس به جنسيت کرد و به مقابله با دوگانه جنسيتي «مردنانآور» و «زنخانهدار» که برساخت شده در نظام پدرسالار حاکم است و همچنين شيوههاي نهادي شدن اين سلطه در جامعه برخاست. پيشفرض اساسي اين تئوري نبود تفاوت ذاتي بين زن و مرد و قابل تغيير بودن فرهنگ و قوانين رايج در جامعه است؛ چراکه فرودستي زنان را معلول ديدگاههاي تاريخي، اجتماعي و فرهنگي مردسالار ميداند که ممکن است در قوانين حاکم نيز تجلي کرده باشد. با اين پيشفرض، تئوري فوق تماماً به دنبال اصلاح فرهنگ و عرف و قوانين و به دستآوردن فرصتهاي برابر در عرصه عمومي براي مشارکت زنان است تا در پرتو شرايط جديد اجتماعي و فرهنگي زمينه مناسبي براي بازتعريف سوژه زنانه و مردانه با معنا و هويت متفاوتي از گذشته فراهم شود(مريتانگ، 1387).
از نظر هانت(1388) نيز رويکرد قابل توجه تئوري فينيستي براي مبارزه با تبعيض جنسيتي و دستيابي به توسعهي پايدار رويکرد مساواتطلب است تا ظرفيتهاي زنان امکان بروز بيشتري پيدا کند. بر اين اساس،توجه اوليه اين نظريه معطوف به عدم تساوي بين مرد و زن در حيطه زندگي فردي و اجتماعي در طبقات مختلف جامعه است. اين ديدگاه با تمرکز بر روي برقرار كردن تساوي بين مرد و زن، بهخصوص در مقوله تقسيم کار بر حسب جنس، يکي از احتياجات مهم راهبردي جنسيت را مورد توجه قرار ميدهد و مفهوم توسعه و تساوي را يکي ميکند.
نقش انواع سرمايه در توانمندسازي
مفاهيم مرتبط با انواع سرمايه در انديشهي بورديو نيز ميتوانند ابزاري مناسب جهت تحليل و بررسي توانمندي در افراد باشند. براي ورود به انديشه بورديو در باب سرمايه، آشنايي با برخي از مفاهيم آن ضروري است.
بهطور كلي، ميتوان انديشه اصلي بورديو را ذيل عنوان نظريه «کنش» يا «عمل» او بررسي کرد. بورديو تبيين کنش را با تاکيد بر مفهوم «رابطه» انجام ميدهد. اين کار به اين معني است که واقعيت اجتماعي را نه نتيجه مستقيم رفتار فردي و نه حاصل تعينهاي ساختار اجتماعي ميداند، که آنرا در رابطه ديالکتيک سوژه و ابژه تعريف ميکند. بورديو با استفاده از دو مفهوم «عادتواره» و «ميدان» اين رابطه را توضيح ميدهد.ميدان از منظر بورديو، فضاهاي ساختارمند موقعيتها تعريف ميشود که از قواعد خاص خود پيروي ميکند. درواقع، ميدان مجموعهاي از قواعد و موقعيتهاست که در خارج از فرد تصور ميشوند. در مقابل، عادتواره درون فرد است و گوياي وجه فردگراي انديشهي بورديو است(بورديو، 1381).
از نظر بورديو عادتواره يعني درونيکردن مجموع قواعد اجتماعي که در فرد از بدو تولدش ثبت ميشود و او آنها را دروني کرده است. اين دروني کردن به شکل ناخودآگاه فقط از طريق مشارکتاش در زندگي اجتماعي رخ ميدهد. عادتواره بوسيله ميدان يا ميدانهايي که فرد در آنها رشد ميکند ساختارمند ميشود و همين عادتواره است که به فرد امکان مداخله در ميدان را ميدهد. بورديو معتقد است که واقعيت اجتماعي دو بار و در دو جا وجود دارد: در چيزها و در مغزها. در چيزها يعني در بيرون که در انديشه بودريو ميدان ناميده ميشود و در مغزها يعني در درون فرد که بورديو آن را عادتواره مينامد، اما بايد در نظر داشت که از نظر بورديو وجود ميدان و عادتواره لازم و ملزوم يکديگر هستند و اين دقيقاً همان منطق رابطهاي است که بورديو آن را پايه نظريه کنش قرار داده است(جمشيديها و پرستش، 1386).
رابطه ميان ميدان و عادتواره را چنين ميتوان شرح داد: فرد با قرار گرفتن در يک موقعيت مشخص از يک ميدان خاص، قواعد و الگوهاي آن ميدان را دروني ميکند، سرمايههاي آن ميدان را ميشناسد و بر اين اصل پذيرفته شده ايمان ميآورد که بازي کردن در اين ميدان، براي دستيابي به سرمايههايش ارزشمند است. در نتيجه، دروني شدن اين قواعد و الگوهاي بيروني، عادتواره در فرد شکل ميگيرد. بورديو ميگويد عادتوارهها، ذائقه يا سليقه فرد را شکل ميدهند و فرد برمبناي اين سليقه، دست به انتخاب ميزند؛ انتخابي که در مرحله بعدي، به شکلگيري تمايزها منجر ميشوند، تمايزهايي که ميتوانند گروهها و ساختارهاي مختلف اجتماعي را شکل دهند(همان).
در همين رابطه، او در تئوري خود، چهار نوع سرمايه را از هم منفک ميکند: سرمايهي اقتصادي، سرمايهي اجتماعي، سرمايهي فرهنگي و سرمايهي نمادين. سرمايهي اقتصادي تشابه زيادي با مفهوم مارکسي کلمه سرمايه دارد و شامل سرمايهي توليدي ميگردد که ميتواند براي توليد اشياء و خدمات بهکار آيد. مفهوم سرمايهي اجتماعي به مقامات و روابط گروهي يا شبکههاي اجتماعي- دوستي و نظير آن- مربوط ميگردد که فرد در درون آن قرار گرفته است و ميتواند به نفع خود ازآن استفاده کند. مفهوم سرمايهي فرهنگي نزديک به مفهوم وبري شيوهي زندگي است که شامل مهارتهاي خاص، سليقه، نحوهي سخن گفتن، مدارک تحصيلي و شيوههايي ميگردد که فرد از طريق آن خود را از ديگران متمايز ميسازد. مفهوم سرمايهي نمادين نيز شامل کاربرد نمادهايي ميگردد که فرد بهکار ميگيرد تابه سطوح ديگر سرمايهي خود مشروعيت بخشد. بهطور خلاصه، با توجه به مطالب ذکر شده، به نظر بورديو افراد با توجه به سرمايهاي که از آن برخوردارند و جايگاهشان در ميدان و با تأثير ميدان بر سليقه و منش آنها، نوع خاصي از سبک زندگي و فعاليتهاي اوقات فراغت را انجام ميدهند(Bourdieu,1986: 245).
مدل مفهومي پژوهش
همانگونه که اشاره شد، در پژوهش حاضر تلاش خواهيم کرد به مدد مفاهيم نظريههاي فمينيستي و سرمايهي بورديو به بررسي عوامل موثر بر توسعه فرهنگي زنان و افزايش مشارکت آنان دستيابيم. بر اساس مفاهيم اشاره شده در دو بخش قبلي، ميتوان گفت كه با ايجاد فرصتهاي برابر براي زنان در مقايسه با مردان، شاهد افزايش سرمايهي آنان در سطح جامعه خواهيم بود و اين امر منجر به حضور بيشتر آنها در عرصه عمومي شهري و محلي ميشود که عمدتا با افزايش گرايششان به تحصيل و اشتغال– که همان برگشتپذيري ميان سرمايه و مشارکت است- همراه خواهد بود. به دنبال اين دگرگونيها، تغييراتي در الگوي مصرف و سبک زندگي زنان بهوجود خواهد آمد و در نتيجه، زندگي و اوقات فراغت آنها از شکل انفعالي و درونخانگي خارج گشته و به شکل فعالانه و برون خانگي ظاهر خواهد شد[5] و اين امر مجددا به برابري آنان در مقابل مردان کمک خواهد کرد. اين برابري نيز، به طور متقابل، بر افزايش سرمايه و مشارکت آنان تأثير خواهد گذاشت و روند توسعهي پايدار را به تعادل مطلوب خواهد رساند. فرآيند فوق در شکل شماره(1) نمايش داده شده است:
شکل شماره(1): مدل نظري فرآيند افزايش مشارکت زنان در امر توسعه
از طرف ديگر، از آنجايي که براي ايجاد تغييرات اساسي در سطح محله و استفاده بهينه از منابع محدود، مشارکت افراد و گروههاي حاشيهاي، خصوصاً زنان، ضروري است، تلاش براي گسترش مشارکت مردمي نيازمند ايجاد فضايي است که در آن بتوانند بهطور مستقيم و يا غيرمستقيم در انجام امور مربوط به مناطق خود مشارکت داشته باشند. اين امر فرايند پيچيدهاي است که نيازمند تسهيلگري است. بر همين اساس، در اين بخش سعي ميکنيم براي تسهيل شرايط ورود زنان به فرايند توسعهيافتگي عنصر«جنسيت» رادر نهادهاي توسعه وارد نمود و در مسير دستيابي به مشارکت حداکثري اين گروه حاشيهاي حرکت نماييم. اين فرآيند که در اين پژوهش در سه مرحله مورد مداقه قرار گرفته، در قالب شکل شماره(2) نمايش داده شده است. لازم بهذکر است، مرحله اول اين الگو(زمينهسازي) متناظر با برابريجنسيتي در الگوي قبلي است. مرحله دوم آن(نهادسازي) افزايش سرمايه و تغيير در سبک زندگي رادنبال ميکند و مرحله آخر نيز با افزايش مشارکت زنان و مطالبه محوري همراه خواهد بود که اين امر به تحقق توسعهي پايدار خواهد انجاميد.
شکل شماره(2): مدل مفهومي مراحل سهگانه رسيدن به توسعه پايدار با مشارکت زنان
همانگونه كه در مدل فوق مشاهده ميشود، مرحلهي نخست که مبناي اصلي برنامهريزي توسعه در سطح محلي خواهد بود «زمينهسازي» است. اين مرحله با ايجاد تغييراتي در حوزههاي ادراکي، ارزشي و گرايشي، قابليتها و باورهاي انسانها، شخصيتهاي ويژهاي را پديد ميآورد که حاصل آن کنار گذاشتن خردهفرهنگهاي نامناسب رايج است. بهطور کلي، بايد در مرحله زمينهسازي با تغيير عادتوارهها و ذهنيت زنان از رهگذر آگاهسازي و برگزاري برنامههاي فرهنگي مختلف، آنها را باورمند کرده و با آگاهسازي از حقوق شهروندي و انساني، رويکردشان را بهجايگاه و آيندهشان تغيير داده و از اين طريق براي مشارکت حداکثري در جامعه، بهطور عام، و در برنامههاي توسعهاي و نوسازي، بهطور خاص، آماده کرد.
در خصوص اهميت اين مرحله اين مهم را بايد بهخاطر داشت که زماني ميتوان بر اهميت توسعهيافتگي زنان صحه گذارد و براي آن برنامهريزي کرد که آنها را از چارچوب باورهاي نادرست عاميانه که عموماً توسط جامعهي مردسالار بر ايشان تحميل شده بيرون آورد و با خارج کردن از حصار روزمرهگي و نقشهاي کليشهاي، آنها را وارد اجتماع کرد و با سپردن نقشهاي ويژه و کليدي به ايشان، احساس مفيد بودن را در آنها پررنگ کرد. در اين صورت است که زنان درخواهند يافت که جايگاه واقعيشان فراتر از باورهاي سنتي موجود درباره آنهاست و با اتکاء به تواناييهاي خود، در مسير توسعهي فردي و اجتماعي موثرتر ظاهر خواهند شد.
در خصوص مرحلهي دوم که «نهادسازي» است، عقيده بر اين است که نه تنها بايد نابرابريهاي موجود در ميانذهنيت جامعه را کمرنگ نمود، که بايد ساختارهاي مولد نابرابري در سطوح مختلف را نيز زير سوال برد و با آنها مبارزه کرد. در واقع، اين مرحله در راستاي افزايش قدرت و توان زنان در جهت افزايش اتکاء به خود و قدرت دروني از طريق توزيع مجدد قدرت در داخل جامعه و خانواده است. بدين معنا که توانمندسازي زنان در ابعاد گوناگون منجر به افزايش سرمايه اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي آنها نيز ميشود. نهادسازي ميتواند در قالب احداث تعاوني، تشکيل کارگروه و فرهنگسراو غيره صورت پذيرد.
براي برنامهريزي در اين مرحله لازم است مطالعهاي مقدماتي در ميان زنان ساکن در محل و خود محله انجام شود تا از اين طريق هم به اطلاعاتي راجع به نيازها، علايق، تواناييها و چگونگي شرايط رشد آنها پيبرد و هم اطلاعاتي در خصوص شرايط محيطي، موقعيتها، خدمات، منابع و تسهيلات منطقه بهدست آورد؛ اما اغلب پروژههاي سرمايهگذاري و اصلاحات نهادي در سطح اين محلهها، نياز به اين اطلاعات را کماهميت شمرده و يا اصلا در اين زمينه سرمايهگذاري نميکنند. ذکر اين نکته ضروري است که در صورت عدم پيادهسازي مرحله اول، اينگونه عملکرد در مرحله دوم عملاً سود چنداني در برنخواهند داشت. به عبارت ديگر، قبل از بهکارگيري راهبردهاي از بالا به پايين بايد از راهبردهاي سطح خرد که همان تغيير عادتوارههاي نامناسب که مانع مشارکت زنان در سطح اجتماع است سود جست. بنابراين، لازم است در مرحله اول با آگاهيبخشي کار را آغاز نمود و در ادامه با نهادسازي، فضاي لازم را براي بهعينيت درآوردن ميانذهنيت تغيير يافته، ايجاد کرد.
مرحلهي سوم نيز «مطالبه محوري» است. در اين مرحله فرض بر آن است که زناني که در مرحله اول به آگاهي و خودباوري رسيدهاند و در مرحله دوم با استفاده از نهادها و تعاونيهاي ايجاد شده توانستهاند سرمايههاي خود را در ابعاد اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و نمادين افزايش دهند، در نهايت با ورود به سطح مطالبه محوري از حالت انفعالي خود خارج شده و در سطح اجتماع با مطالباتي مشخص درصدد رقابت با ديگران برميآيند. اين بدين معناست که زنان متصور در اين مرحله با آگاهي از حقوق و جايگاه خود، خواهان سطح قابل قبولي از رفاه، آموزش، بهداشت، امنيت و… هستند که تمامي اين مطالبات ابعاد مختلف«توسعهي پايدار» و محقق شدن آن است.
روش پژوهش
رويکرد کلي اين پژوهش «ارزشيابي» و از نوع کيفي است. جامعهي آماري نيز شامل کليهي دفاتر خدمات نوسازي شهر تهران خواهد بود که در حوزهي اصلاح بافت فرسوده و توسعهي محلات فعاليت ميکنند. براي نمونهگيري نيز از انواع نمونهگيريهاي هدفمند غيراحتمالي[1] استفاده شده است. زماني که از نمونهگيري در پژوهشهاي اجتماعي و رفتاري بحث ميشود، معمولاً بين نمونههاي احتمالي و غيراحتمالي تمايز کليدي برقرار ميشود. عموماً اين تصور وجود دارد که نمونهگيري احتمالي دقيقترين و رهيافت نمونهگيري خصوصاً در پژوهشهاي کمّي و آماري است، اما در پژوهشهاي کيفي با توجه به بنيانهاي پارادايمي آن مورد استفاده نبوده و اصولاً نامناسب و در تقابل با شالودههاي فلسفي آن است. برخلاف پژوهشهاي کمّي، پژوهش کيفي مبتني بر نمونهگيري غيراحتمالي است که معمولاً آنرا نمونهگيري معيار- محور يا هدفمند ميخوانند. در اين نوع نمونهگيري انتخاب مشارکتکنندهها، محيطها، فضاها، تجربهها يا ديگر واحدهاي نمونهگيري مبتني بر معيار خاص يا بهطور هدفمند است(ماسون،2002؛ پاتون،2002؛ وون و همکاران،2002؛ به نقل از محمدپور،1390).
در اين پژوهش با هدفمندي و بر اساس شدت معيارهاي خاص، دفتر محلهي دستغيب به عنوان نمونهي پژوهش انتخاب شده است؛ چرا که بر اساس نظر مديران وكارشناسان دفتر دستغيب، اين دفتر اولين و تنهاترين دفتر نوسازي در شهر تهران است که موفق به ثبت چندين تعاوني زنان بهعنوان اقدامي در راستاي نهادسازي و توانمندسازي شده است. از سوي ديگر و بر اساس اظهارات مدير، معاونان و کارشناسان ارشد سازمان نوسازي، دفتر خدمات نوسازي دستغيب در ميان دفاتر نوسازي، از فعالترين و موفقترين دفاتر بوده است. اطلاعات مورد نياز پژوهش نيز با استفاده از روش اسنادي از گزارش عملکردهاي ماهيانه دفتر نوسازي خدمات دستغيب و مراجعه به وبلاگ اين دفتر و همچنين مصاحبه با مديران و کارشناسان دفتر و مديريت تعاونيهاي مورد بررسي جمعآوري شده است.
ارزشيابي و آسيبشناسي فعاليتهاي انجام شده
در اين بخش قصد داريم تا با تشريح فعاليتها و اقدامات انجام شده در دفتر خدمات نوسازي محلهي دستغيب، به آسيبشناسي آن بر اساس مدلهاي طراحي شده بپردازيم. اين دفتر در سال 1388 با رويکردتوسعهي پايدار، در بافت فرسودهي محلهي 3 منطقهي 9 شهر تهران شروع به فعاليت کرده است. بر اساس گزارشهاي عملكرد ماهيانه، تاکنون، اقدامات متعددي در قالب فعاليتهاي تبليغي- ترويجي، ساخت و ساز مردمي، توانمندسازي، خدمات فني و مهندسي به ساكنين، جلسات كميتهي راهبردي و شناسايي و جذب توسعهگران، سازندگان و سرمايهگذاران در اين دفتر انجام شده است. با توجه به موضوع پژوهش، در نوشتار حاضر بر اقدامات و برنامههاي انجام شده در حوزههاي فرهنگي و اجتماعي تمرکز خواهيم کرد. بر اساس مدل مورد اشاره، اقدامات انجام شده در اين حوزهها را ميتوان در دو دسته فعاليتهاي «زمينهساز» که باعث تغيير رويكرد و استقبال از ساخت و سازهاي مردمي خواهد شد و اقدامات توانمندسازي که در راستاي «نهادسازي» صورت گرفته است طبقهبندي کرد. در ادامه، اين دو دسته از اقدامات توصيف و مورد ارزشيابي قرار خواهند گرفت:
اقدامات زمينهساز
بر اساس سياستهاي تدوين شده از طرف سازمان نوسازي و همچنين شرح خدمات ابلاغ شده به دفاتر، يکي از وظايف آنها، افزايش آگاهي به ساکنين محل با استفاده از اقدامات تبليغي و ترويجي بوده است. بر اين اساس، دفاتر خدمات نوسازي در قالب چاپ بنر و پوستر و بروشور، برگزاري جلسات و مسابقات و همايشها اقدام به افزايش آگاهي مردم محل نمودهاند. اقدامات انجام شده در دفتر خدمات نوسازي دستغيب در اين حوزه در جدول زير ارائه شده است؛ اما بر اساس بررسي متون مرتبط با اقدامات انجام شده و همچنين مصاحبه با كارشناسان حوزهي فرهنگي و اجتماعي دفتر، اکثريت مطلق آنها به زنان، به عنوان يكي از مهمترين عناصر جمعيتي بافت فرسوده، كمتوجه بودهاند[2].
علاوه بر اين، اغلب (يا شايد بتوان گفت تمام) فعاليتها و اقدامات انجام شده، نوسازي و توسعهي كالبدي را به طور مستقيم مدنظر قرار دادهاند و از تأثير منفي اين امر و همچنين كارآمدي غيرمحسوس و غيرمستقيم بودن آنها- و بهطور کلي فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي- غفلت ورزيدهاند. به عبارت ديگر، اقدامات فوق زمينهساز نوسازي نبودهاند و با هدف قرار دادن نوسازي و ساخت و ساز به طور مستقيم تنها منجر به نوسازي بيرويه و بدون بستر مناسب در بافت فرسوده شدهاند.
جدول شماره(1): توزيع فراواني اقدامات تبليغي و ترويجي انجام شده در دفتر خدمات نوسازي محله دستغيب
عنوان | نشريه نوسازي | بروشور | پوستر | جلسات گروهي | جلسات عمومي | مسابقه | همايش |
تعداد | 6 | 7 | 9 | 95 | 356 | 8 | 8 |
منبع: عبدي و همکاران،1391
بدينترتيب در مرحله اول، اقدامات دفتر خدمات نوسازي محلهي دستغيب براي ايفاي نقش در خصوص آگاهيبخشي، در مطلوبترين حالت، تنها به تشديد نوسازي كالبدي بدون توجه به ابعاد فرهنگي، اجتماعي و زيست محيطي آن در بين مردم منطقه شده است؛ بهنحويکه بهنظر ميرسد اين دفتر به يک مرکز ارائهي خدمات مشاورهاي و فني- مهندسي به ساكنين تقليل يافته است. از آنجاييکه يكي از شاخصهاي مهم توسعه پايدار، آگاهيبخشي به افراد منطقهي در معرض توسعه در ابعاد گوناگون اجتماعي، سياسي، فرهنگي و حتي زيست محيطي و حقوقي است تا از اين طريق ذهنيت جامعه در مسير توسعهي پايدار تغيير يافته و موانع موجود در اين ميان برداشته شود، ميتوان نتيجه گرفت كه در اين مرحله، نه تنها راه براي بازانديشي ريشهاي فرهنگي و اجتماعي در گسترهي منطقه باز نشده، که به دليل کمتوجهي به زنان، موضوع جنسيت نيز در اين سطح مغفول مانده و اين قشر نتوانستهاند مانند مردان در مرکز بازنگريها و بازپردازيهاي مختلف جاي بگيرند. در نتيجه، بهنظر ميرسد اين جريان در مرحله نخست با عدم اتخاذ رويکرد صحيح و عميق و اصولي در آگاهيرساني و همچنين کنار گذاشتن نيمي از جمعيت منطقه، يعني زنان، به کمال مطلوب خود كه رسيدن به پايداري در توسعه است نخواهد رسيد.
اقدامات نهادسازي
بر اساس سياستها و شرح خدمات مورد اشاره در بخش قبل، دومين دسته از فعاليتهاي دفاتر خدمات نوسازي در حوزههاي فرهنگي و اجتماعي، اتخاذ سياست توانمندسازي ساكنان در جهت نهادسازي محلي و منطقهاي بوده است. راهبردهاي اتخاذشده جهت رسيدن به هدف مذکور نيز شامل آموزش و تشکيل تشکلهاي مردمي(سمنها، تعاونيها،کميتههاي محلي و …) بوده است. اقدامات انجام شده در خصوص راهبرد اول به برگزاري دورههاي آموزشي و در خصوص راهبرد دوم به تشکيل تعاونيها انجاميده است. علاوه بر موارد فوق، تشکيل تعاوني و آموزش افراد به ايجاد کارگاههاي اشتغال جهت توليد و بازارچههاي خوداشتغالي جهت عرضه و فروش محصولات انجاميده است. هرچند در پژوهش حاضر، کميت و فراواني فعاليتهاي انجام شده موضوع محوري نيست و بر ابعاد کيفي آن متمرکزخواهيم شد، اما براي روشنتر بودن موضوع و تحليل آن، فراواني هر يک موارد اشاره شده در جدول زير ارائه شده است:
جدول شماره(2): توزيع فراواني اقدامات انجام شده در خصوصتوانمندسازي و نهادسازي در دفتر دستغيب
عنوان | تعاونيهاي محلي | دورههاي آموزشي | كارگاههاي اشتغال | بازارچههاي خوداشتغالي |
تعداد | 4 | 37 | 13 | 10 |
منبع: عبدي و همکاران،1391
همانگونه که در جدول فوق مشاهده ميشود، در راستاي توانمندسازي 4 تعاوني محلي در دفتر دستغيب تشکيل و به طور رسمي به ثبت رسيده است. تعاونيهاي مورد اشاره در حوزههاي صنعت، خياطي، آشپزي و بستهبندي و با نام «شرکتهاي تعاوني زنان اسوه» شکل گرفتهاند. هرچند بر اساس اظهارات مسئولين دفتر و تعاونيهاي اسوه، ثبت تعاوني محلي در هيچيک از محلات صورت نگرفته و اين امر خاص محلهي دستغيب و از نقاط قوت دفتر خدمات نوسازي آن است؛ اما بازديد محل تعاونيها وبررسي فعاليتها و اقدامات انجام شده و گزارشهاي موجود و همچنين اظهارات کارشناسان دفتر و مديران تعاونيها نشان داد که در ميان چهار تعاوني مورد اشاره، تنها تعاوني صنعت نيمهفعال است و ساير تعاونيها برغم ثبت رسمي عملاً فعاليتي انجام نميدهند. همجنين برغم برگزاري نامنظم و موردي بازارچههاي خوداشتغالي[3]، هيچيک از کارگاههاي اشتغال مورد اشاره در گزارشهاي عملکرد و مقالهي گزارشي- پژوهشي فعاليتها و عملکرد اين دفتر، عملا فعاليتي ندارند(عبدي و همکاران، 1391).
برخي از دلايل اين عدم فعاليت، به فقدان حمايت کافي و موثر مسئولين و مديران ارشد سازمان نوسازي و شرکت پيمانکار نوسازي محله بازميگردد. بهعنوان مثال، تعاوني خياطي اين دفتر، با وجود گذشت بيش از يک سال از شکلگيري، هنوز نه داراي مکان مناسبي جهت فعاليت است و نه اينکه بودجهي اهداء شده از طرف معاونت سازمان نوسازي شهر تهران جهت خريد چرخ خياطي به اين تعاوني به آنها اعطا شده است[4]. تعاوني طبخ نيز بر اساس اظهارات مديران قبلي دفتر و همچنين مديران ارشد شرکت پيمانکار محله از هدف اصلي که توانمندسازي مردم بيبضاعت محله بوده دور شده و در حوزههاي تجاري و خدماتي به فعاليت پرداخته که ادامهي کار اين تعاوني در حال حاضر متوقف شده است.
علاوه بر فقدان فعاليت کارآمد و مفيد در تعاونيهاي مورد اشاره، بايد گفت که بر اساس اسناد تشکيل تعاوني و اهداف اعلام شده، مقرر بوده زنان بدسرپرست و يا سرپرست خانوار که از توانايي کافي جهت ادارهي خانواده برخوردار نيستند در تعاونيها مشغول به کار شوند و با توانمندسازي آنها سطح درآمد خانوادههاي ناتوان ارتقا پيدا کند، اما بررسي افراد فعال در تعاونيها(افراد اصلي و مسئولين و ذينفعان) نشان داد که اين امر کمتر در ساز و کارجذب و به کارگيري افراد و فعاليت آنها لحاظ شده است. بهعبارت ديگر، فعاليتهاي تعاوني به اندازهي کافي و دقيق در راستاي سياست توانمندسازي نبوده است.
علاوه بر بررسي کيفي و بعضاً کمي سطح فعاليتهاي انجام شده در تعاونيها، ميتوان نوع فعاليتهاي انجام شده را نيز مورد ارزشيابي قرار داد. همانگونه که در جدول شماره(2) ارائه شده، در راستاي هدف توانمندسازي 37 دورهي آموزشي در محل دفتر دستغيب و تعاونيهاي آن برگزار شده است. بر اساس بررسيهاي انجام شده، اغلب اين دورهها به تعاوني صنعت اختصاص داشته و شامل مواردي همچون دورههاي آموزش شمعسازي، تزيين سفرهي عقد و تاج عروس، بافتني، خياطي، گونيبافي، زيورآلات و مواردي از اين قبيل بوده است و که با توجه به اين امر، نه تنها به آموزش در ساير حوزهها توجه نشده است، که هيچ توجهي نيز به نيازهاي ساير اقشار محله همچون دانشآموزان و دانشجويان، خصوصاً در حوزهي آموزشها و خدمات جديد(رايانه و خدمات مرتبط با آن و مواردي از اين قبيل) نشده است.
بر اين اساس ميتوان گفت که اقدامات صورت گرفته در اين مرحله، نه تنها فقط بخشي از تقاضاها را سامان ميدهد، چرا که ما در اين مناطق با دو نسل متفاوت از زنان مواجهيم که هر کدام علايق، نيازها و گرايشات خاص خود را دارند، که با بازتوليد نقشهاي سنتي و نابرابر زنان (از طريق برگزاري کلاسهاي مورد اشاره) نيز در جهت توانمندسازي آنان در دنياي مدرن امروز و رفع نابرابري حرکت نميکند. به عبارت ديگر، اينگونه فعاليتهاي توانمندسازي منجر به افزايش سرمايههاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي زنان، آنگونه که بتوانند در رقابت با مردان و برابر با آنان ظاهر شوند، نميشود و به تشديد نابرابري ميانجامد؛ در صورتيکه افزايش سرمايهي فرهنگي و اجتماعي منجر به افزايش بهرهوري و تواناييهاي افراد براي برآوردن علاقهمنديهايشان ميگردد و اين امر اساسيترين محرک رسيدن به نتايج رضايتبخش و توسعهيافتگي است(نظري، 1388).
به عبارت گوياتر، هر زمان منطقهاي بخواهد توسعه يابد و يا سرعت پيشرفت را زياد کند، بايد با افزايش سرمايههاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي، از تمامي تواناييهاي نيروي انساني خود استفاده کند؛ اما زنان محلهي دستغيب که بخش قابل ملاحظهاي از اين نيرو بهشمار ميروند هنوز (از نظر تربيت شغلي و آموزشي) به اندازهي کافي مجهز نشدهاند تا بتوانند بر پايهاي عقلاني و منطقي، مشارکت واقعي در توسعه داشته باشند؛ چراکه، همانطور که اشاره شد، فعاليتهاي اين دفتر تنها «نقشهاي جنسيتي دستپرورده جامعه»[5]را توليد ميکند و اين کليشهبندي نقشهاي جنسيتي امکان دستيابي آنان را به هويت شخصي مدرن محدود ميکند و هدر رفتن يک چنين انرژي براي توسعه، غيرمنطقي است. بر همين اساس، ميتوان نتيجهگيري کرد که توسعهي حقيقي با حذف و محدود کردن زنان از ساختارهاي اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي، از تعادل مطلوب خارج شده و سير نزولي را طي ميکند.
از سوي ديگر، همانطور که بيان شد، در مرحله دوم اغلب فعاليتها، پيرامون مشارکت اقتصادي زنان در امر توسعه بدون آنکه در مرحله قبل با اصلاح باورهاي فرهنگي، آگاهيبخشي به زنان و ايجاد فرصتهاي مساوي آموزشي در صدد فضاسازي و آشنا کردن افکار عمومي با توسعهگرايي همراه باشد شکل گرفته است. بنابراين، نوعي گسست ميان دو مرحله «زمينهسازي» و «نهادسازي» دردفتر خدمات نوسازي دستغيب بوجود آمده که امکان هر گونه تلفيق و تعامل بين اين دو را از ميان برده است. اين امر بيانگر فاصله ميان فضاي عيني و فضاي ذهني جامعه است، چنانچه زنان بدليل فاصلهي ايجاد شده، ميانذهنيت و باورهاي تغيير نيافتهشان از مسير نوسازي و توسعه جدا شدهاند.
در نهايت اينکه، بر اساس مدل ارائه شده، پس از «زمينهسازي» و «نهادسازي» صحيح و دقيق بايد به مرحلهي «مطالبه محوري» رسيد که زنان محلهي دستغيب به دليل گسست بهوجود آمده ميان دو مرحلهي فوق، به مرحلهي «مطالبهمحوري» نرسيدهاند. از سوي ديگر، اين دفتر تنها شکلهاي سنتي سرمايه همچون ساختمانها، تجهيزات و منابع مالي را تحتتاثير قرارداده و توجه چنداني به سرمايههاي جديدکه منبع مهمي براي بهرهوري بهشمار ميروند، نکرده است[6]؛ چنانچه اين سرمايههاي غيرملموس، نقش زيادي در توسعه و رشد مشارکت افراد در جامعه دارند. از اينرو، حرکت صحيح اين دفتر در مسير توسعهي پايدار، لزوما موکول به مفصلبندي جديدي حول مراحل فوق و ايجاد بستر مناسب براي افزايش سرمايهي گروههاي حاشيهاي، خصوصا زنان، است؛ چراکه اين سرمايهها از راههاي مختلف، بهرهوري نيروي انساني را تحتتاثير قرار ميدهد و افزايش آن و حرکت در مسير توسعه را تسهيل ميسازد.
جمعبندي و نتيجهگيري
همانگونه که شرح آن رفت، بر مبناي دو تئوري فمينيستي و سرمايهي بورديو، مدلي مفهومي ارائه گردد تا از طريق آن برنامهريزان و مجريان توسعه به فهم و درکي روشمندتر از دينامسيم جنسيتي در چارچوب فرايندهاي توسعه دست يابند. چنانچه، عنصر جنسيت را در نهادهاي توسعه وارد کرده و در مسير دستيابي به مشارکت حداکثري اين گروه حاشيهاي حرکت نمايند و از سويي ديگر، با استفاده از اين مدل امکان خوانش بهتر عملکرد دفتر خدمات نوسازي دستغيب فراهم گردد. علاوه بر اين، همانگونه که در بخشهاي مختلف قبلي بهطور جزئي اشاره شد، نتايج اين پژوهش حاکي از آن بود که اين دفترنه تنها در مراحل زمينهسازي و نهادسازي، خصوصا در حوزهي زنان، موفق نبوده، كه به دليل گسست بهوجود آمده ميان دو مرحله نيز، امكان رسيدن زنان رابه مرحله مطالبهمحوري- که در آن افراد به يک کنشگر فعال و حقيقي که لازمه ورود به عرصه توسعهيافتگي است تبديل مي شوند- فراهم نكرده است. به عبارت سادهتر، بهنظر ميرسد که اين دفتر به عنصر «جنسيت» به عنوان يک متغيير اصلي و تعيينكننده آنطور که لازم باشد نپرداخته است؛ چرا که اين امر بايد از رهگذر اتخاذ راهبردهاي مشخص و برنامههاي برگرفته از آن صورت پذيرد و روند پيشرفت آن مورد نظارت و ارزيابي مداوم قرار گيرد.
پيشنهاد هاي پژوهش
با توجه به اينكه دفتر خدمات نوسازي دستغيب با استفاده از نمونهگيري هدفمند انتخاب شده و با توجه به خصايصاش، معرف خوبي براي ساير دفاتر در حوزهي مورد بررسي خواهد بود، پيشنهادهاي مورد نظر پژوهش در خصوص كليهي دفاتر نوسازي فعال در سطح شهر تهران ارائه ميگردد:
– دفاتر نوسازي عملکرد جنسيتي خود را به طور دقيق مورد سنجش قرار داده و برمبناي آن ملاحظات اين حوزه را در مرکز بازنگريها و بازپردازيهاي توسعهگرايانه خود وارد نموده و تسري دهند.
– با در نظر گرفتن امكانات محله و همچنين نيازسنجي از ساكنان آن، خواستهها و خدمات مورد نياز اقشار مختلف محله، خصوصاً زنان، در برنامهريزيها لحاظ گردد.
– به نقش زمينهاي و بسترساز فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي توجه بيشتري شود و برنامهريزي بلندمدت در خصوص اين فعاليتها لحاظ گردد.
– فعاليتهاي انجام شده در حوزههاي فرهنگي و اجتماعي با استفاده از شيوههاي ارزيابي تأثير مورد ارزيابي و اثرسنجي قرار گيرند تا اقدامات آتي با حداقل آثار منفي و با حداكثر كاركرد انجام شود.
– به تأثير غيرمستقيم فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي توجه بيشتري شود و از ربط مستقيم و آشکار اين حوزه به نوسازي و توسعهي کالبدي پرهيز شود.
– همچنين پژوهشهايي نيز در خصوص مسائل و مشکلات ساير اقشار حاشيهاي محلات فرسوده، مانند کودکان و نوجوانان، و نقش کمرنگ و فراموش شدهي آنها در توسعه و نوسازي انجام شود.
Study of Women’s Participation in Community’s Sustainable Development
(The sample studied: Renewal Services Office of Dastgheib Community; Region No. 9)
Abstract
Today, it is not purely material aspects of economic development that are of importance and multilateral development includes sustainable development and human development as well. For this reason, one of the issues that have been important in the discussion of development is the issue of “gender” and undeniable role of “women” in the development process. In this study, we evaluate Tehran renewal offices regarding women’s participation in development and in achieving Community’s sustainable development using a qualitative approach. The sample has been collected using purposive sampling method. First, using the concept of gender equality of feminist theory and the types of capital by Bourdieu, the desired model of sustainable development with women participation has been drawn, then reviewing existing documents and reports and analyzing works done in this regard, they were assessed based on declared objectives and policies . The results showed that work done in the field of construction and infrastructure renewal in the studied community is not only have not been deep and accurate, but it seems that women as one of the main classes of Community have been neglected. Therefore, women did not received enough education and sufficient abilities, they have failed to achieve their demands in the face of the existing processes and in an eloquent words , sustainable development in communities has not reached to optimal balance. At the end there are some suggestions to reach the desired state.
Key words: Worn out Texture Renovation, Women’s Participation, Community’s Sustainable Development
منابع
- ابوت، پاملا و کلر والاس، (1380).جامعهشناسي زنان، ترجمه منيژه نجم عراقي، تهران: نشر ني.
- بورديو، پير(1381). نظريه کنش، ترجمه مرتضي مرديها، تهران: نقش و نگار
- پاسبان، فاطمه(1388). نقش زنان در توسعه روستايي، پژوهشنامه زن و توسعه، گروه پژوهشهاي فرهنگي و اجتماعي شماره 42. صص115-82
- بون ويتز، پاتريس(1390) درسهايي از جامعهشناسي پيير بورديو، ترجمهي جهانگير جهانگيري و حسن پورسفير، تهران: نشر اگه
- جمشيديها، غلامرضا و شهرام پرستش(1386)، ديالکتيک منش و ميدان در نظريه عمل پيير بورديو، نامهي علوم اجتماعي، شماره۳۰
- حافضيان، محمدحسين(1388). زنان و توسعه پايدار: نگاهي مقايسهاي به جهان اسلام، پژوهشنامه زن و توسعه، گروه پژوهشهاي فرهنگي و اجتماعي شماره 42. صص 57-11
- حبيب پورگتابي، کريم وغلامرضا غفاري (1390). توسعه فرهنگي زنان، زن در فرهنگ و هنر، دوره3، شماره2، صص96-77
- عبدي، مجتبي و همکاران(1391). روند نوسازي و توسعهي پايدار در محلهي دستغيب؛ برنامهها و عملكرد دفتر خدمات نوسازي محلهي دستغيب. گزارش پژوهشي، تهران: سازمان نوسازي شهر تهران، شركت مهندسين مشاور كاوش معماري.
- رضايي، زهرا(1388). توانمندي زنان در فرآيند توسعه، پژوهشنامه زن و توسعه، گروه پژوهشهاي فرهنگي و اجتماعي شماره 42. صص82-57
- سالمي، مريم و همکاران(1390). سنجش پايداري اجتماعي زنان روستايي شهرستان سنقر، مجله مطالعات اجتماعي-روانشناختي زنان، سال9، شماره1، صص76-55
- مريتانگ، رز(1387). نقد و نظر: درآمدي جامع بر نظريههاي فمينيستي، ترجمهي منيژه نجم عراقي، تهران: نشر ني.
- نظري، غلامرضا(1388). نقش سرمايهي اجتماعي در بهرهوري نيروي کار، ماهنامه تدبير، سال20، شماره202
- هانت، ژانت(1388). جنسيت و توسعه. ترجمه مهدي نياکانيفر، مجله مطالعات اجتماعي-روانشناختي زنان، سال9، شماره1. صص274-209
- محمدپور، احمد (1389) فراروش: بنيانهاي فلسفي و عملي روش تحقيق ترکيبي در علوم اجتماعي و رفتاري، تهران: انتشارات جامعه شناسان
- Bourdieu,P.(1986), The forms of capital, Handbook of Theory and Research for the Sociology of Education, New York: Greenwood Press: 241-258.
- Ebrahimnejad, Sanaz, Sulehan, Junaenah and Bin Harman Shah, Abdul Hadi (2011)”Women, Participation and Development: A Review on Socio-Cultural Obstacles for Women Participation in Iran“, Proceeding of the International Conference on Social Science, Economics and Art 2011, Malavsia. 14-15 Januarv.
- Teddlie, C. and A. Tashakkori (2009), Foundations of Mixed Method Research: Integrating Quantitative and Qualitative Techniques in the Social and BehavioralSciences,First Edition, London: Sage Publications.
[1]. برخی از انواع نمونهگیری هدفمند غیراحتمالی عبارتند از: نمونهگیری شدت(Intensity Sampling)، نمونهگیری مورد مشهور(Reputitional Case sampling) و نمونهگیری نظری(Theoretical Sampling). برای مطالعه بیشتر در این خصوص ن.ک به:Teddlie, C. and A. Tashakkori (2009)
[2]. تنها دو مورد جشنوارهي غذا و ورزش به طور اختصاصی به زنان محله تعلق داشته است.
[3]. آخرین بازچهی خوداشتغالی در روزهای یکم تا دهم مردادماه و در محل بوستان پارك شهر برگزار شده است.
[4]. بر اساس بررسیهای انجام شده، حمایت در تهیهی مکان مناسب برای فعالیت تعاونیها به عهدهی سازمان نوسازی است که برغم وعدههای داده شده هنوز محقق نشده است، اما حمایت مالی وعده داده شده از طرف سازمان نوسازی محقق شده که بودجه مورد نظر با دخالت شرکت پیمانکار هنوز به تعاونی اختصاص داده نشده است.
[5]. ن.ب: درآمدي جامع بر نظريههاي فمينيستي، رزمري تانگ، 1387.
[6]. مقصود از اشكال سنتي سرمايه، موارد و منابع اقتصادي است و اشكال جديد سرمايه به سرمايههاي فرهنگي، اجتماعي و نمادين اشاره دارد. براي مطالعه بيشتر ن.ك به تمايز(1390) پي ير بورديو، ترجمهي حسن چاوشيان؛ نظريه كنش(1389)پيير بورديو، ترجمه مرتضي مرديها؛ درسهايي از جامعهشناسي پيير بورديو(1390) پاتريس بون ويتز، ترجمهي جهانگير چهانگيري و حسن پورسفير