
سارا رحمتی سایه و سارا کریمی سه عنصر پایداری محیطی، معناداری فرهنگی و کاربریهای زندگی مدرن را ذیل مفهوم “خودسازمانی (self organization )”سامان دادند و با استفاده از مقرنسهای معماری سنتی ، توانستند ساختاری را بیافرینند که مجموعه ای از واحدهای خصوصی، باغچه های نیمهخصوصی، فضاهای سبز و ایوان ها و لابی های نیمه عمومی و عرصه های کاملا عمومی را شکل بدهد. چنانکه با چیدمان و همنشینی واحد های همسایگی (neighborhoods unit) در این ساختار ، به نوعی با توجه به ارزش های بومی سازی ، شهرهای عمودی را مظروف معماری ساختند.
مجموعهای از باغ ایرانی (روییده در فضای مصنوع با هدایت آب و هوا و خاک) که به جای هیات مدیرۀ مرکزی، توسط نزدیکترین ساکنان و با همکاری همسایگان نزدیک آباد و با تصفیۀ فاضلاب آبیاری می شوند و مجموعه ای از مسئولیت پذیری اجتماعی و محیط زیستی را به دنبال می آورند. ساختمانی که به دلیل بازی مثلث های مقرنس گون، پرسپکتیوهای بیشمار را شکل میدهد. پرسپکتیوهایی حاصل حرکت افراد در آن که گوشه و کنار این فضا را از آن ساکنان اش می نماید و امکان نشانه گذاری در طول زمان، فرصت ایجاد تعلق مکانی را فراهم می سازد.
بنابراین ایدۀ بلندمرتبه ایرانی به طرحی خودپویا و تکوین یابنده تبدیل می شود که می تواند در طول زمان تغییر کرده و پیوسته با ساکنان اش منطبق شود. آب و خاک و هوا را در خود هدایت کند و خانۀ ایرانی را همراه با روابط همسایگی زنده نماید.
این طرح که رتبه ی دوم مسابقه معماری میرمیران را از آن خود ساخت ، حاصل همکاری معماری و جامعه شناسی بود که بر تاریخ اجتماعی و ایدههای فلسفی نشست و تصویری از خانۀ قرن بیست و یکمی ایرانی را شکل داد.
در ادامه توضیح و طرح برنده را مشاهده میکنید:
تحول شهرها پس از انقلاب صنعتی، با بالندگی تکنیک همراه شد. تکنیک برآمده از علوم فیزیک و مکانیک شهر را نیز به مثابۀ یک ماشین غول آسا در نظر گرفت. ماشینی که ساختمانها و معابر در آن حکم قطعاتی را داشتند که میبایست به خوبی به یکدیگر چفت میشدند و با هم کار میکردند. از این منظر شهر محیط مصنوعی بود که با تسخیر طبیعت اطراف و تسلط و هدایت جمعیت هجوم آورده برای اشتغال، شکل میگرفت.
دیری نپایید که معابر مستقیم سینۀ شهرهای متراکم خودشکل گرفته را شکافتند و بناهای مکعبِ صریح و صادق به جای ساختمانهای تو در توی پررمز وراز ِکهنه قد برافراشتند. اما سرعت ساخت این کالبدهای نو به شتاب هجوم جمعیت نرسید و مناظر بینوایان شهریِ سکنا گزیده در گوشه و کنار و حاشیه این شهرها، روایت قصههای مشهور شد. همین بود که نگاه مکانیکی به شهر تغییر کرد. رویکرد جدید شهر را چون پدیدهای دینامیکی در نظر میگرفت که در آن نیروهایی به وجود میآیند و در توازن با یکدیگر عمل میکنند.
شناسایی ذخایر قابل برداشت، میزان جذب سرمایه، نرخ رشد اقتصادی و در نهایت مقدار مهاجرت نیروی انسانی، برنامه برای تراکم شهرها را تعیین میکرد. به این ترتیب در هر بخشی از شهر مطابق با تراکم پیش بینی شده بناهایی بلند مرتبه، متوسط یا کوتاه، اداری، مسکونی یا تجاری ساخته میشد. شهر دینامیکی نسق گرفته در طرحها و برنامهها، باز هم نتوانست بهشت روی زمین مدرنیته را متعین سازد و پروژههای معماری غولآسا با مقیاسهای فراانسانی، به کالبدهایی فارغ از روح و تهی از معنا تبدیل شدند. ذخایر طبیعی رو به انهدام رفت و میراث فرهنگی و تاریخی شهرها به موزههایی برای تجدید خاطره تقلیل پیدا کرد.
تازهترین چارهاندیشیها برای برپا کردن فضایی مطلوب برای زندگی، نگریستن به شهر و معماری به عنوان پدیدههایی ارگانیک است. پدیدههایی که در توازن و تشریک مساعی میان سه عنصر طبیعت، کنشگر خلاق حاضر در فضا و کالبد مصنوع شکل میگیرند و در فرآیندی تکوینی تداوم مییابند. شهر به مثابۀ ارگانیسمی زنده، خودانگیخته و پویا است و در طی زمانی که بر آن گذشته بالیده و تناورده شده است. بنابراین نمیتوان بافت آن را در مقیاسی وسیع تغییر داد، بلکه باید تارو پود کالبد آن را چون فرشی از فرهنگ با دقت رفو کرد. پیوستار این ارگانیسم حاوی معنا، خاطره و حافظه، نمیتواند بینیاز از تاریخ یا با استثمار طبیعت ادامه حیات دهد و برای باززندهسازی بخشهای خاموشاش باید دوباره توازن میان این عناصر را جستجو و ایجاد کرد.
با این نگاه طراحی یک بنای بلند مرتبه در شهرهای ایرانی نیازمند بازخوانی نیازهای زندگی امروز، مفاهیم و معنای مدرنیته ایرانی، ظرفیتهای زیست بوم و تاریخ پیوستۀ تمدن شهری و سنتهای معماری است. این همه در سه اصل جای میگیرد؛ تداوم تاریخی، معماری پایدار و مدرنیتۀ ایرانی. این سه اصل ما را یاری کرد تا طرحی ارائه کنیم که با بازروایت مقرنسهای معماری سنتی در کالبدی عمودی و متناسب با تغییر سبک زندگی در شهرهای امروز، حجمی متخلخل (بازی میان فضاهای مثبت و منفی) را به وجود آورد.
طرحی با استفاده از معماری پارامتریک این حجم خودسازمانده (Self-Organized) را آفریده است که میتواند عرصه بندی از فضاهای خصوصی، نیمه خصوصی، عمومی و نیمه عمومی را در خود جای دهد و متناسب با حرکت کنشگر آزاد و خلاق در آن بیشمار پرسپکیتو را ایجاد کند. فرصتِ از آن خود کردن فضاها توسط کاربران، امکان تعلق مکانی را افزایش میدهد و تشکل گروههای اجتماعی کثیر همسایگی را پدید میآورد.
در نظر گرفتن چنین امکانی با اتکای بر دو اصل خودشکوفایی و احترام به قلمرو تعاملات اجتماعی انجام شده و حذف موانع و ایجاد عمق دید، شکلگیری فضاهای سرزنده را ممکن کرده است. بنابراین این طرح چیزی بیشتر از کالبد (Body) و فضا (Space) به دست میآورد و آن اتمسفر (Atmosphere) است که انباشتی از حافظۀ تاریخی در سطح اجتماعی و خاطرۀ مکانی در سطح فردی را درون خود جای داده و تبدیل به نماد و نشانههای معنادار مینماید. حضور این نشانهها و تغییر تکوینی آنها در طول زمان احساس امنیت در محیط را افزایش میدهد. احساسی که بنیان رضایتمندی از فضای زندگی است. تمرکززدایی و پراکندهسازی نقاط کانونی (Focal Points)، در راستای همین ایده ایجاد شده و امکان ایجاد ساختاری برای بازیافت فاضلاب و هدایت ریزشهای جوی برای آبیاری فضاهای سبز از طریق خطوط شکستۀ مثلثها را فراهم آورده است.
استفاده از ذخیرهکنندههای انرژی خورشیدی در برخی از قسمتهای بنا، جای دادن باغهای عمودی در تراسهای واحدهای مسکونی و مسیرهای سبز و فضاهای نیمهخصوصی و نیمهعمومی منشعب از آنها همگی به استفاده خلاقانه و همچنین ارتباط مسئولانه کنشگران آزاد با محیط پیرامونشان کمک میکند و این بنا را به ساختمانی با امکان رسیدن به پسماند صفر (تولید انرژی مورد نیاز و بازیافت پسماند و به صفر رساندن دورریزها) مبدل میسازد. ساختمانهای سفیدرنگ به منظور سبک نشان دادن توده و استفاده از شیشههای رنگی بازآفرینی شده از معماری ایرانی، فرم پلکانی در ساختمان با هدف عقبرفتگی و ایجاد گشودگی و در عین حال ایجاد وسعت فضای دید در مقیاس انسانی، تناسب با تواناییهای حسی و حرکتی را در نظر میگیرد. درنهایت میتوان شاخصهای متمایز طرح را در سه مورد خلاصه کرد:
1. توازن میان عناصر حسی، طبیعی و کالبدی 2. امکان استفاده خلاقانه از محیط و بهبود و نشانهگذاری آن به مرور زمان 3. ایجاد فرصت ارتباط مسئولانه با فضای اجتماعی و زیست بوم پیرامون
بدون دیدگاه