نگاهی به انرژیهای مونث و مذکر در خانه رسولیان
نویسندگان  نجمه عزيزي بندرآبادي
 

 منتشر شده از : مقالات همایش زن،معماری و شهر 
چکیده:

نوع نگاه ما به هستی در آینه مکان هایی که می‌سازیم متجلی است و خانه با تداومی که در “حضور “فراهم می‌کند وضوح بیشتری دراین تجلی می‌یابد. در این نوشتار، خانه رسولیان به صورت خاص مورد تماشا قرار گرفته است تا از دريچه نگاهش به هستي رازش را با ما باز گويد. به زعم نگارنده، اين خانه به شکلی متوازن ومتعادل، حضور کمال انسانی را در خود منعکس می‌سازد و در آن، ساحتهاي دوگانه وجود، عاشقانه در آغوش هم آرام گرفته اند. حضور اين دوگانه ها و آئين وصال آنها در آئينه اين خانه مي‌تواند الگو يا نشانه ای برای جستجوی حیاتی پرتلالو و پاک قرار گیرد و سرگشتگي و اندوه خانه هاي مان را به سمت سکنا وقرار و شادماني رهنمون سازد.

 

كلمات كليدي: خانه رسوليان، جمال، جلال.

 

مقدمه

عموم انسانها زیستن در نشئه زمینی حیات ودر میان اجتماع انسانی را در خانه و در میان هسته مرکزی خانواده آغاز می‌کنند. در طی زندگی نیز هرچند به فضا ها ومکانهای متعدد وارد می‌شوند اما عمدتامقصود از گام نهادن به آنها ایجاد شرایط ومقدمات معیشتی است تا بتوانند به خانه باز گردند. بنابر این بررسی و تامل برکیفیات خانه به عنوان مبدا و مقصد استقرار زندگی اهمیت ویژه‌ای دارد. از دیگر سو خانه ظرف خانواده است که دو قطب اصیل و انسانی مذکر و مونث ،محوریت آن بصورت پیوند زناشویی را می‌سازد. انسان بر درخت زندگی خانوادگی می‌روید تا در پرتو تماشای امتزاج قهر و مهر و اتحاد درشتی و نرمی، با تجربه همه ابعاد وجودی خویش رشد کند. به عبارتي خانواده كانوني است براي تماشاي مشق عشق و خانه بديهي ترين مكاني است كه امكان اين تماشا را در خود دارد.

برای بررسی نوع رابطه ای که انسان با خانه برقرار می‌کند طرح این سوال رهگشاست که هر خانه چه نقشی را در زندگی انسان بازی می‌کند و چه گرهی از کار زندگی او می‌گشاید: خانه می‌تواند امکان همزیستی با منابع تامین معاش (گیاهان، حیوانات، آب، خاک و…) را فراهم کند و انسان را در پناه خود از آسیب عوامل محیطی ایمن دارد؛ هدفی که عمدتا در خانه یابی و خانه سازی انسان بدوی دنبال می‌شد؛ یا اینکه قالبی بر تن رفتار های متعدد وپیچیده انسان مدرن باشد وکلیشه ای دقیق برای انجام آنها فراهم آورد و به عبارتی ماشینی برای زندگی باشد. گاه نیز انسان و نوع زندگی او اهمیت کمتری در خانه می‌یابد و هدف آن نمودن قدرت و توان تکنیکی سازنده یا سازندگان آن می‌شود. بیداری گرایشات ویژه انسانی همچون عشق به زیبایی و جاودانگی و به تعبیر الکساندر، راه بی زمان ساختن نیز آرمان خانه سازانی دیگر است، روندی قوی و بنیادی که به کمک آن هر بنایی را می‌توان به صورت زیباترین بنا درآورد. (الکساندر7:1386) در مجموع، از رفع نیاز ها که در حوزه غریزی والزامات زیستی جزئ مشترکات همه انسانهاست تا ایجاد افقها وآرزوهای خاص که ضرورت زیستی نیست، اما به حیات انسانها طعم وکیفیت منحصر به فرد می‌بخشد، طیف گسترده ای را شامل می‌شود که قرار گیری هدف خانه درهر منطقه از این طیف افق دید و حد انتظار طراح از آنرا تبیین می‌کند.

و اما هدف خانه مورد پژوهش به زعم نگارنده، دادن طعم و کیفیت ویژه ای از زندگی به ساکنین و مخاطبین خویش است، کیفیتی که از نوع تناظر بین قطبهای مخالف برقرار می‌شود. در این مقاله شیوه این تناظر مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. این مقاله در بخش اول نگاهي اجمالي دارد به چگونگي دريافت انسان از محيط و پتانسيلهاي محيط براي رسيدن به قابليت درك شدن، از اين رهگذر به تعريف كيفيتهاي مونث و مذكر مكان مي‌پردازد، سپس به مشاهده یک اثر معماری می رسد که به دلیل خاص بودن و به دلیل خانه بودن توانسته از این ابزار بهره جوید و نوع پيوند بين مفاهیم مورد نظر را به شكلی ويژه منعکس کند. در ادامه الگوی حاصل از مشاهدات ارایه می‌شود و در پایان به جایگاه و وضعیت فعلی زندگی امروز نگاهی دارد و آن چه می‌تواند از این جستجو حاصل آید و بر زمین وآسمان زندگی و خانه های ما موثر افتد بیان می‌شود.

 

 

2-ادراک آدمی نسبت به هستی

کمال جهان در چهره واحد، حقیقت خالق آن را درخود دارد و در چهره زمینی خود به مدد کثرت به ادراک انسان کمک می‌کند تا همه حقیقت را تجربه کند. هرچند ساده طلبی انسان در کنار تصورش از توحید گاه باور اورا به سمت یکپارچگی و تکرار و تساوی می‌برد اما پذیرفتن شئونات مختلف وادراک تمامی این تفاوتها دستیابی به فهم هر پدیده را میسرتر می‌سازد. بنابر این در برگیرندگی ابعاد متضاد کیفیت درمصنوعات بشری نیز می‌تواند یکی از نشانه های رویکرد آن به سمت درک شدنی کامل و پویا قلمداد شود. چرا كه هر مفهوم در ظرف پديده متضاد خود قابليت تجلي دارد. با این تمثیل که نور را با مقدمه تاريكي و آب را با پيش زمينه تشنگي مي‌شود به تمامي حس كرد. تفاوت و تضاد در نمودها ومظاهر را می‌توان در دو دسته بندی کلی مذکر و مونث جای داد. فلسفه شرق همیشه متضمن مفهوم یین (زن/پذیرا ) و یانگ (مرد/فعال) بوده است و گفته‌اندکه همه چیز در هستی از این دو عامل زاده شده است (شاکتی گواین ص 54). یین و یانگ یك زوج نیروی همزیست و مكمل اند كه همواره و بدون هیچ وقفه ای در این جهان فعالیت می‌كنند و در دایره ای نمادین جای می‌گیرند. قسمت سفید دایره، یانگ و قسمت سیاه دایره، یین نامیده می شود. (شکل 1).

yin oyang

شكل شماره (1) : دایره یین و یانگ

روانشناس معاصر شاکتی گواین هر انسانی را واجد هر دوی این نیروها می‌داند و تلاش برای هماهنگی کامل این دو نیرو را مهمترین مبارزه زندگی قلمداد می‌کند: قسمت مونث ما خویشتن شهودی ماست. این عمیقترین و دانا ترین قسمت خویشتن ماست. این انرژی جنبه زنانه است هم برای زنها هم برای مردها، این قسمت پذیرای وجود ماست، در گشوده ای است که در آن شعور برتر هستی می‌تواند جریان داشته باشد، جنبه زنانه وجود ما به مثابه دهانه پذیرای کانال است. جنبه مردانه وجود ما به مثابه دهانه بیرون دهنده انرژی است. جنبه مونث، انرژی خلاق هستی را دریافت می‌کند و جنبه مذکر از طریق عمل کردن دردنیا بیانش می‌کند، بدین ترتیب است که ما به خلاقیت میرسیم. جنبه مونث ما از یک انگیزش خلاق برانگیخته می‌شود و آن را از طریق احساس به ما منتقل می‌کند و مذکر با تکلم، تحرک و اعمال مناسب بر جنبه مونث تاثیر میگذارد. زمانی که این دوانرژی هماهنگ باشند و با هم کار کنند، احساسی باور نکردنی به وجود میاید:کانالی پرتوان، پذیرا وخلاق که عشق، فرزانگی، آرامش و قدرت در آن جاری می‌شود. (گاوین57:1373)

در ادبیات عرفان وفلسفه اسلامی این مفهوم در دو واژه جمال وجلال انعکاس می یابد. البته در بین این دو نیز تمایز ومرز مشخصی وجود ندارد وبه همدیگر تبدیل شده در برگیرنده هم میباشند.”جمال وجلال که از اسما ء الهی اند مظاهر گوناگون دارند ولی چون جلال حق در جمال وی نهفته نهفته است وجمال وی در جلال او مستور است چیزی که مظهر جمال خداست به نوبه خویش دارای جلال الهی خواهد بود(جوادیآملی 24:1375) در جمع اضدادحاصل به یکی از آنها تقلیل پیدا نمیکند بلکه ترکیبی است از این صفات متضاد، مثل یین و یانگ که نمادشان نشان می دهد چطور هر کدام مکمل دیگری را در خود دارد. (اردلان، بختیار93:1390) .

«این کشش و جذبه را لازمه نظام خلقت دانسته اند و تقابل و تخالف اجزا را دلیلی بر وحدت عالم شمرده اند. تا تسخیر متقابل بین موجودات محقق نشود و هماهنگی بین آحاد و طبقات متفاوت ایجاد نگردد، نظام به احسن وجه اداره نمی شود. نظام آفرینش استعدادهای متقابل و متخالف می طلبد و این تفاوت که برای تسخیر دو جانبه و متقابل صورت می گیرد جهت سیر به سوی کمال و تقرب الی ا… است.» (جوادی آملی 1383 ، 208).

چنین زاویه نگاهی می‌تواند ابزاری جهت ادراک مکان نیز به دست دهد و امکانی فراهم آوردکه آن را نیز چون هر پدیده دیگر از دریچه مونث ومذکر یا جمال وجلال تفسیر کرد. مکان به دقیقترین معنا می‌تواند”ظرف وجود وحیات “خوانده شود.از این منظر تمامی اشیا از جمله معماری و حتی انسان واز جمله انسان معمار می‌توانند مصداق مکان باشند. (صالحی4:1386)

جسم انسان با حرکت واستقرار خود در مکان ،معنی وحقیقت وجود خود را به تجربه در میاورد.مکان نیز مانند هر پدیده ای علاوه بر وجود، (هویت ) دارای ویژگیهایی است (ماهیت)، که به مدد آن می‌توان به چیستی آن پی برد. (ندیمی367:1378) این ویژگیها نیز در همان دسته بندی دوگانه ای که ذکر شد می‌تواند جای گیرد: مکث، سایه ،تکثر،زمین، خنکا و منفی( خالی ) را از نمودهای جمال( یین )و در مقابل آن حرکت، نور، یکپارچگی، آسمان، گرما و مثبت( پر) را از نمودهای جلال ( یانگ )میتوان برشمرد.

دغدغه غایی این نوشته کاوش مشیی است که از طریق آن روح زندگی انسان، پیوند بین جمال و جلال حیات خود را در مکان تجربه می‌کند وخانه رسولیان مکانی است که برای این مشاهده بر گزیده است.

 

3-مظاهر جمال و جلال در خانه رسوليان

خانه ای که در این مجال به آن پرداخته شده مشهور به خانه رسولیان میباشد. این خانه که در اواخر دوره قاجار بنا شده بعد از زندگی سه نسل از تجار مشهور یزدی به دانشگاه اهدا شده وهم اکنون در هیات مجتمع هنر ومعماری یزد به حیات خود ادامه میدهد. بر اساس تقسیم بندی استاد پیرنیا این خانه به سبک اصفهانی بنا شده است. (پیرنیا272:1382) این خانه به لحاظ کالبدی از یک ورودی و دو منطقه اندرونی و بیرونی تشکیل شده است. ورودی تنها وجه ارتباطی خانه با شهر است و از طریق یک هشتی به اندرونی و بیرونی وصل می‌شود.

نکته ای که در این جا قابل یادآوری است این است که نگارنده با خط کشی مشخص وملموس به هندسه خوانی یک بنا پردخته است و مدعی نیست که لزوما طراح، با چنین خط کشی به این طرح رسیده است. ابزار خلق برای یک اثر هنری ،خلاقیت و راز و رمزهای نا مکشوف آن است و ابزار نقد، مشاهده و استدلال. هرچند می‌توان تصور کرد که طراح با وقوف حضوری به روح بی پایان انسان، عزم آن داشته که کلیت متعادلی برای بستر زندگیش تدارک ببیند اما این نوشته مدعی نیست که شیوه طرح وخلق این اثر را کشف کرده است. باید در نظر داشت که جزئ نگری نقد، وارونه کل نگری خلق نیست

 

rasoulian house

شكل شماره (1) : پلان خانه رسولیان

در اين مجال به جايگاه جمال و جلال در چهره شهری و چهره درونی خانه میپردازیم. معيارهايي كه در عنوان نخست معرفي شد، تحت عناويني پنجگانه تحليل و بازخواني ميشود، اين عناوين در هر پنج مورد به ترتيب متناظر جلال و جمال(مذكر و مونث) مي باشند.

لازم به توضيح است كه اين عناوين گزيده هايي از مظاهر يين و يانگ در معماري است كه براي نگارنده قابل فهم و تطبيق بوده و دعويي بر جامع و مانع بودن ندارد:

  • پر و خالی
  • دیدن و دیده شدن
  • اوج و فرود
  • یکپارچگی و تکثر
  • عبور و حضور

 

الف) پر و خالی

این عنوان به جایگاه و رابطه پر و خالی احجام خانه نسبت به هم و نسبت به مخاطب توجه می‌کند.

چهره شهری خانه حجمی بسته و پر است، حجم بسته و پر هیبت خانه کارکرد دفعی و دفاعی آن را به خوبی ایفا می‌کند و بدون خط ونشان کشیدن و صرفا با سکوت سهمگینش متعدی احتمالی را در دستیابی یا چشم طمع دوختن به خانه ناکام میگذارد تنها خالیی که در این چهره درک می‌شود عقب نشستگی در وروردیست، که به هشتی ختم می‌شود.

در درون خانه هشتی با خالی درونش درک می‌شود، ما به درون آن پای مینهیم بدون اینکه تصوری از سیمای خارجی آن داشته باشیم و بدون اینکه حتی چنین سیمایی تعین خارجی متمایزی داشته باشد. ما فقط درون هشتي را ميتوانيم درك كنيم، فضاي آن و نه حجمش را، در درون نيز تقعر سقف و عقب نشینی طاقچه های پیرامون بر اولویت فضا (منفی) بر جرم (مثبت) تاکید می‌کند. هشتی، حس پذیرفته شدن را به کمال در ما بر می انگیزد. حیاطها نیز حجمهای خالیی هستند که در میان فضاهای پر قرار گرفته اند . حیاط” نيستيي” است که از “هستي” های چهار سمتش ساخته می‌شود. علاوه بر آن در درون خانه مرتبا با فضاهای نیمه باز و احجام فرو رفته مواجه هستیم، نه تنها فضاهاي نيمه باز مثل تالار و ايوان بلكه فرورفتگي هايي كه در حجم ديواره ها و جداره ها در طاقچه ها ويا پنجره هاي رو به حياط ايجاد شده است،تأكيــــــدي است بر عقب نشيني فضاي پر در برابر «خالي» ، كه در نگاه نمادين مي توان ازآن به عقب نشيني «ماده» در برابر غيرماده تعبير كرد.(صادق احمدی ص 13) این عقب نشینی در غالب محورهای بصری حرکتی به چشم میخورد و حالت پذیرندگی و در برگیرندگی را القا می‌کند.

 

ب) دیدن و دیده شدن

این عنوان به رابطه ديده و ديدنيها در خانه میپردازد و ارتباطی را که بین زیبایی و مشاهده مخاطب در هر عرصه وجود دارد مورد ارزیابی قرار میدهد.

در چهره شهری خانه، اطلاعات بصری چندانی برای تماشا وجود ندارد و دیوارهایی عظیم و یکپارچه، خانه را همچون رازی از چشم مخاطب عام پنهان میدارد. از دیگر سو نیز چشم خود را به تمامی بر کوچه می بندد به عبارتی خانه در این چهره خویش میکوشد تا هم دیده نشود و هم نبیند.

در درون خانه هشتی ورودی اما جز وجوه خویش چیزی به ما نشان نمیدهد. وجوهش غیر شفافند و حتی فرمش نیز به شکلی نیست که امکان تخمین آنچه انتظارمان را میکشد بدهد، در اقع کمال شکلی هشت ضلعی هیچ گونه جرقه دعوت یا ترغیبی برای ورود به خانه ایجاد نمیکند. دسترسی ها به گونه ای کاملا مشابه بدون اولویت نهادن به اصل وفرع، درهای مشابهی دارد که در صورت بسته بودن نمیشود حدس زد که مهم ونامهم کدامند و حتی بر خلاف انتظار، مقصد اصلی (اندرونی) را با آشکارگی کمتری نسبت به بیرونی می بینیم. مفصل ارتباطی هشتی و اندرونی تنها جایی از خانه است که در مقابل محور حرکتی بصری، عقب نشینی طاقچه مانند هم ندارد و نهایت تلاش جهت پنهانی و عدم جلوه بصری در این قسمت انجام شده است. با این تمهیدات، اشتیاق دیدن با مقدمه پنهان کردن و نشان ندادن افزون شده و ظرف خالی چشم مهیای تماشا می‌شود.

با ورود به اندروني، حياط پرده از رخ بر ميدارد و مجموعه موزونی از زیباییهای طبیعی اعم از آب و خاک و گیاه و نور ونسیم را در ظرف هندسه انسانی آشکار می‌کند. فضاها حیاط رادر برگرفته و با همه چشم خویش جمال آن را به تماشا نشسته اند و اوج این تماشا در گشودگی تالار و نگاه مشتاق هفت دري است، فضایی که چشمهای هفت گانه اش روح زنانه حياط را از سر‌خوشي لطيف خوب ديده شدن، به رقص درمی آورد![1] باقي فضاها نيز به قدر مكان خويش و به قدر چشمي كه بر حياط گشوده اند در زيباييهاي حياط سهيم هستند، پنج دري از جانبي ديگر قلب حوض را ميبيند و سه دريهاي دو سو اگرچه رو به حياطند اما نگاهي غير مستقيم به حوض و باغچه دارند. به نظر ميرسد بيشترين و بهترين سهم از زيبايي حياط به پرجمعيت ترين فضا و گشوده ترين چشمهاي آن تعلق دارد.

اما آنچه در اين جا اتفاق مي افتد به بهره فضاها از زيبايي حياط منحصر نميشود و موقعيت مكاني زيبايي حياط به گونه اي است كه هر فضا از طريق آن و به واسطه آن مكان روبروي خود را مينگرد، هر مكان از دريچه اش وقتي كه به منظر حياط مينگرد ميتواند جفتش را در سمت روبرو تماشا كند و به آن پيوند خورد، جفتي هماهنگ و هم قامت و البته متفاوت! تالار براي هفت دري، صفه هاي كوچك براي سه دريها، صفه میانی برای پنج دري و… . به این معنا که فضاها از طریق منظرهای بینشان، زیبایی همدیگر را نیز می بینند، نگاه مشترک می یابند و به هم پیوند میخورند، به قول نظامی:

دو هم میدان به هم بهتر گرایند         دو بلبل بر گلی خوشتر سرایند.

نكته جالب ديگر اين كه هر چند ما با ورود به حياط امكان ديدن و مطلع شدن از زيبايي هاي آن را داريم اما تا در حال گذر هستيم، نگاه متمركز و آكس به آكسي به آن نداريم و از كنار آنها رد ميشويم و فقط آنگاه كه به مقصد نهايي رسيديم ميتوانيم چشم در چشم آنها دوخته و آنها را با همه هويت(اجزاي تشكيل دهنده) و ماهيتشان(نظم پيوند دهنده) ادراك كنيم. به نظر ميرسد تماشا با سكون و آرامش در رابطه اي تنگاتنگ است.

 

ج) اوج و فرود

این عنوان نوع رابطه و گرایشی را که خانه در هر منزل نسبت به آسمان وزمین دارد محک میزند و در سیمای آن به تماشا مینشیند.

در چهره شهری خانه هیبتی عظیم و رشید دارد و نگریستن به خط آسمانش کلاه از سر می افکند و ناخودآگاه سر را به فراز میبرد آسمانه ورودی نیز، با نیم سقف کم عرض اما رفیعی رقم میخورد که تیزه رومی آن به آسمان اشاره می‌کند. وزمینه آن با ازاره ای آجری، نشستن نما بر زمین را خبر می‌دهد.[2]

در درون خانه ما در چند مرحله حرکت به سمت پایین داریم چرا كه حياط در دل زمين واقع شده است. حیاط با آرمیدنش در دل مادرزمین باغ زنده و زاینده ای را در میان گرفته و از سویی با گشودگی ،روشنایی ویکپارچگی پدر آسمان را در خود میپذیردومنعکس می‌سازد. به سیمای فضاها نیز اگر بنگریم، در فرم اجزای نما، اشاره به اوج آسمان قابل رویت است.تصویر**

اما اشاره به زمین نیز با ازاره های عمودی آجری مشهود است، در واقع فضاها از بالا به اوج و از پایین به فرود تاکید مشخص و متفاوت دارند و با این حال ارتباط بین این دو را به خوبی برقرار می‌سازند. در هنگام استقرار در فضاها نیز ارتباط به گونه ایست که هم خط آسمان و هم خط زمین قابل رویت است.

 

د)یکپارچگی و تکثر

این عنوان رابطه جزئ وکل را بررسی می‌کند و شيوه وحدت آنها را ميجويد. این مقوله در کوچه به جایگاه خانه وتمایز آن با سایر خانه ها ودر داخل، به رابطه فضاهاي خانه با هم می‌پردازد.

در چهره شهری، خانه بر هویت جداگانه خود تاکید ندارد و خود را پیوسته و یکی شده با بقیه خانه ها معرفی می‌کند. نوع وحدتي كه خانه براي اين سيماي خود بر ميگزيند وحدتي يكنوا و كم جزئ است و جز در روبروي ورودي فاقد تمركز ميباشد. در هم تنیدگی خانه با همسایگان و تاکید بر عدم تمایز وننمون مرزها علاوه بر مراقبت، به نوعی “قدرت نمایی” است.

در درون خانه، هشتي اجزاي خود را حول مركز سامان ميدهد، مركزي در سقف، متناظر با آن مركزي در كف و عناصر هشت وجه متمايل و متمركز بر آن. در اين قسمت اجزا تنوع و تكثر بيشتري دارند و با وجود تفاوتهايشان توانسته اند در مركز به وحدت برسند اين نوع وحدت را در قياس با نوع پيشين ميتوان وحدت همنوا يا هماهنگ ناميد.

در داخل نیز، اجزا حول محوریت حیاط به وحدت وکلیت رسیده اند. اينجا نيز وحدت از نوعي است که کثرتها را پنهان نکرده بلکه بر تمایز آنها تاکید می‌کند، به این ترتیب که فضاها را به هم نمیچسباند و با ایجاد واسط هایی بر استقلال آنها تاکید می‌کند، نمونه قوی آن فضاي واسطي است كه بين سه دري و پنج دري، انفصال كامل، معرفي قدرها و سپس ارتباطي كامل را زمينه مي چيند.

 

ه) عبور و حضور

این عنوان شأن خانه را در مراتب مختلف حرکتی، اعم از مبدا، مسیر ومقصد میسنجد و اين كه خانه چه ترتيبي براي حركت و سكون ما در نظر ميگيرد.

درچهره شهري، خانه شأن حرکتی دارد. عرض کم کوچه نسبت به طول آن و ریتم وتنوعی که ساباطها وعناصر سقفی آن می‌سازد انگیزه بخش حرکت است، در واقع اگر قصد این خانه نداشته باشیم و اهل یا مهمان آن نباشیم احتمال آن میرود که در مجاورت آن از سرعتمان هیچ نکاهیم. اما عقب نشینی ورودی، تناسبات معبر را تا حدودی ساکن ساخته و شانیت حضور وسکون را به طور نسبی برای آن فراهم می‌کند. اما باز هم این، قصد خانه کردن است که روی ما را به سمت آن میچرخاند و خانه به عنوان مقصد مسیر طی شده مقابل ما ظاهر نمی‌شود.

در درون خانه، هشتي شاكله اي كاملا ساكن دارد نه وجهي شفاف دارد(جز رو به آسمان!) كه به حركت به سمتي ترغيب كند و نه سمتي را بر ديگري ارجح تعريف ميكند و به جرات ميتوان گفت كه در آن، سكون با اقتدار، حاكم است.

در داخل، حياط مبدا حركت ماست و مسيرمان را نيز در خود دارد و در نهايت وقتي در مكان خود استقرار يافتيم باز به حياط معطوف ميشويم و مقصد نگاهمان ميشود، به عبارتی حرکت از سکون آغاز شده و به سکون ختم می‌شود. در الگوی كلی نیز، حرکت همواره در پیش روی خود عقب نشستگیی پذیرنده یا شفافیتی عبوردهنده دارد وجز در یک مورد (اتصال هشتی به اندرونی) هیچگاه پیش رو ،دیوار صلب ویکپارچه قرار ندارد. با این حال محور عبور هيچگاه روبروي مقصد قرار نمیگیرد، و برای رسیدن به مقصد در نهایت باید به یکی از جوانب بچرخیم.

 

4_الگوی جمال و جلال در خانه رسولیان

خانه رسولیان با قدری که برای مظاهر جمال و جلال قائل می‌شود، طعم خاصی از زندگی را رقم میزند، اين قدرنهي، اين اندازه داني و اين سبك از مهندسي ، هرچند لحظه هاي بسيار متنوع ومتفاوتي ايجاد كرده اما به نظر ميرسد در پاي بندي به مشي خويش ثابت قدم است و همواره رويكرد خود به خلق نوع خاصي از كيفيت را حفظ ميكند. اين رويكرد را ميتوان در چند عنوان خلاصه نمود:

 

الف) بهره گيري از حضور هر دو تعين جمالي و جلالي:

در جاي جاي خانه حضور عناصر و كيفيتهاي متضاد، قابل رصد كردن است. تاريكي وروشني، درشتي وخردي،خلوت وجمعيت،حركت و سكون و…هم به تفكيك و هم به تركيب، همگي واقعيتهاي واضح اين خانه هستند.

 

ب) تاكيد بر پيوند ونقش تكاملي اين دو تعين نسبت به يكديگر:

در این خانه، با حضور تضادها در كنار هم، همواره كوشيده به پيوند وتاثيرگذاري آنها بر هم، منجر شود و از هر يك براي درك بيشتر ديگري كمك گيرد، به اين ترتيب كه همواره زمينه اي فراهم ميكند تا هر كيفيت را عميق احساس كنيم و براي اين كار از درك عناصر متضاد آن در مقدمه بهره ميبرد تا با درك اين هر دو، لحظه تعادل، لحظه نه اين و نه آن، لحظه هيچ و همه، در جان ما بشكفد. آهنگ اين حركت آونگين كه ملهم از طبيعت است، سفريست از نهايت يك سوي طيف تا نهايت سمت ديگرش و نقطه مياني اين دو دريچه شفافي به سمت جوهر زندگي ميگشايد.

 

ج)اهميت به سكانداري هريك در موقعيتهاي متفاوت:

همنشيني اين عناصر، بسته به موقعيت و هدف ، با سكانداري و محوريت يكي از دو نيرو صورت مي‌گيرد.

در كوچه انرژیهای يانگ، شامل جبروت و شکوه،حجم بسته ، ارتفاع، یکپارچگی و حركت راهبر است و عناصر يين، نقش فرعي را بازي ميكند. اين تسلسل،‌ با پاي نهادن به درون، دور را بي هيچ تعلل به عناصر یین مي سپارد به نحوي كه عناصر مذكر، زمينه و مقدمه درك عناصر مونث مي شوند. انرژیهایی شامل جاذبه زیبایی، خالی حیاط، نشستن در عمق، وحدت متکثر و سکون، ازتعينات جمالي خانه است كه در درون خانه محور و راهبر تعادل مي‌شود.

 

5_ نتیجه گیری

به تماشاي خانه اي صدساله رفتيم تا در يابيم، خالقين آن (معمار و ساكنين) چگونه زير وبم زندگي را در كنار هم نواخته اند. اگر خانه هايمان كه برايمان آشناست را دوست نميداريم و اگر با وجود غريبگي با سبك زندگي در اين خانه، باز برايمان دوست داشتني و زيباست، به نظر ميرسد لازم باشد رويكرد سه گانه فوق را ميزان قرار داده و مشي عمومي زندگي و خانه هاي خود را محك بزنيم و خود را در معرض این پرسشها قرار دهیم:

1-آيا حضور جلوه هاي متضاد را به زندگي خود راه داده ايم؟ مسيرها را به اندازه مقصدها، تاريكي را به اندازه روشني، خالي را به اندازه پر، آرامش را به اندازه حركت، زمين را به اندازه آسمان و ما را به اندازه من دوست داشته ايم؟ حاصل حياتي كه با تعينات مختلف، گزينشي برخورد نموده و برخي را بر برخي ترجيح ميدهد چيست؟ آيا دريچه اي به تماشاي كمال زندگي بر ما گشوده است؟

2-آيا فرصتها و بهانه هاي همنشيني و تعامل آن جلوه ها را فراهم كرده ايم؟ آيا از تاريكي مدد جسته ايم تا تشنگيمان نسبت به روشني را باز جوييم و با يافتن جرعه اي از آن سرخوش شويم؟ آيا حضور شدتها و تضادها در كنار هم را برتافته ايم يا به ولرمي و بي دردسري حد وسطها بسنده كرده ايم؟ آیا خالی حیاطهایمان در آغوش حجم خانه جایی دارد یا همچون بیگانه ای در پس پرده ها باقیمانده زمین را رقم زده است؟ آيا “زيبایی” را پيش اشتياق پنجره ها نهاده ايم و آيا “چشم پنجره ها” را به سمت زيبایی گشوده ايم؟ آیا بنایمان شعر وصال زمین و آسمان را میسراید یا حجاب و فاصله ایست بین این دو؟ و آیا مشق یکی شدن می‌کند یا آشفتگی ؟ و در نهایت آيا فراز وفرود حركتهایمان به لذت آسودن و تماشا میرسد؟

3- آیا نقشها را درست توزيع كرده ايم؟ محوريت و راهبري را در شؤونات مختلف، به دست كدام نيروها داده ايم و از آن چه نتيجه اي گرفته ايم؟ دفاع دلاورانه و تجلي دلبرانه را چگونه قسمت کرده ایم و به کدام ساحت سپرده ايم؟آیا سهم جمال خانه هایمان از مکان، چهره بیرونی آنست؟ در شرايطي كه هماهنگي هر خانه،( حتي به فرض برخورداري از نهايت زيبايي) با ساير خانه ها هيچ متوليي ندارد و هر جزئ در جستجوي بيشتر نمودن “خود” است آيا به تماشا گذاشتن اينهمه “من” در مقابل چشم رهگذران، جز پريشاني ادراك و افروختن شعله حسرت يا طمع در دل آنها حاصلي دارد؟ آيا سهم اهل خانه را ازتماشايي تشنه و توام با آرامش و دريافت، به نگاهي سرسري ودر حال حركت تقليل نداده ايم؟

آيا مسئولیت مراقبت و صیانت از خانه بر دوش ظرافت و تردي ذاتي پنجره ها سنگيني نميكند؟ حصارهاي فولادي و پرده هاي ضخيم، كه شفافيت، زيبايي و چشم تماشا بودن را از پنجره هايمان گرفته است آيا توانسته از اين موجودات لطيف، نگهباناني درخور براي خانه بسازد؟

آيا در آرامش، سكون وايمني بر خانه ها چشم گشوده ايم؟ آيا گرد وغبار نگراني از ناموزوني صداها و منظرها و دزدهاي دعوت نشده براي چشم پنجره هايمان تاب تماشا باقي گذاشته است؟ آيا لحظه هاي مختلف زيستنمان از مادري پيوند دهنده و سهيم كننده حياط سهمي برده اند؟ آيا دل غمگين زيبايي حياطهايمان نيست كه در حسرت تجربه پر شعف ديده شدن، افسردگي خويش را مويه ميكند و پشت پرده هاي مجلل روز به روز، خاموشتر وخاليتر ميشود؟

پاسخ به این سوالات بسیار تعیین کننده است، اما اگر اين پرسشها و پاسخهاي آن مارا بر مي انگيزد که دعوت از زیستن کامل وخلاق به کالبد معماریمان را با تماشای الگوهایی چون خانه رسولیان مشق کنیم، بايد به خاطر داشته باشیم، حرکت در مسیر آنچه میطلبیم جز از مبدا آنچه هستیم، (حتی بودنی معیوب و بیمار) میسر نیست، بنابراین برای گام نهادن در این مسیر، باید واقع بینانه، تفاوت ذائقه زبان امروزمان را با لهجه قاجاری محترم شمرده وبه آن اهمیت کافی بدهیم.

نباید چشم ببندیم بر این که نا امنی امروز از جنس گذشته نیست و امنتیت آن نیز باید بر همان سیاق نگریسته شود و از این رهگذر، آنهمه عبوسی و دلاوری، در خور سیمای امروز کوچه های ما نیست وسهم بیشتری از حیات جمالی به آنها می‌رسد.

ما به هر حال اهالی عصر پزیتیویسم هستیم و مثل گذشتگان ارزش نگاتیوها، برایمان بدیهی نیست. شاید لازم باشد در مقایسه با آن الگو، سهم بیشتری برای “پر” قائل شویم.

درست یا نادرست، رهاوردی که عصر ما به آن میبالد سرعت است، شاید لازم باشد شدت سکونیت فضاهایی مثل هشتی، تعدیل شود.

عصر ما عصر عزت آسمانخراشهاست، شاید لازم باشد به جای مهار این استعلا در قدم اول قدر امن وآرام و خنکای دل زمین را باز یادآوریم.

عصری که خیمه مجنون را به باد داده و بیستون را گردشگاه چشمهای بیخیال، کرده، گنجایش پیچ وخم فراق لیلی و ناز شیرین را ندارد! شاید لازم باشدشیوه خلاصه تری برای دلبری خانه هایمان بیابیم.

 

کوتاه سخن اينكه:

مقدمه زیستن، در مکانهای لطیف و با شکوه، باز گرداندن لطافت و استحکام توامان به زندگیمان و هريك را در مقام سزاي خويش گرامي داشتن است…یامن هو فی حکمته لطیف!

خوش آن دم كه پرده بر افتد و شاهد باشيم ومعترف كه:

                                                      آري به اتفاق جهان مي‌توان گرفت….

 

 

مراجع

1- اردلان، نادر، بختیار، لاله. 1390 .حس وحدت نقش سنت در معماری ایرانی، تهران: علم معمار رویال.

2- الکساندر، کریستوفر. 1386. معماری و راز جاودانگی. تهران، انتشارات شهید بهشتی.

3- پیرنیا، محمدکریم، 1382، سبک شناسی معماری ایرانی، تهران، نشر پژوهنده.

4- جوادي آملي، عبدالله. 1383. زن درآيينه جلال و جمال، قم : انتشارات اسراء.

5- صالحي ، ابوذر. 1386. قدر مكان. رساله كارشناسي ارشد، گروه معماري، دانشگاه یزد

6- گاوین، شاکتی.1379. زندگی در روشنایی. تهران، روزبهان.

7- گنجوی، نظامی.

8- نديمي، هادي .1378 . حقيقت نقش ، مجموعه مقالات دومين كنگره تاريخ معماري و شهرسازي ايران ، ارگ بم ،تهران: سازمان ميراث فرهنگي.

 

 

[1] هفت دری براي فرا‌شدن از امكانهاي جهان مادي بي نهايت بودن تماشايش را به عدد هفت متمسك شده است و بدين ترتيب سهم خود از تماشا را هويت دهنده نام خود ساخته است.

[2] درک این مفهوم در مقایسه با بناهای مدرن میسر می‌شود. بنایی مانند ویلای ساوا که بر تعلیق خود میان آسمان وزمین اصرار میورزد ونمای شهری آن در گرایش  نداشتن به  زمین و آسمان یکسان عمل می‌کند و با مساوی انگاشتن هردو در نما بر خود مستغنیش تاکید می‌کند.

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!